میانگاه جهان کجاست؟ نیمروز ایران یا گرینویچ انگلستان!؟
نیمروز
میانگاه جهان باستان
بر گرفته از مقاله ای از رضا مرادی غیاث آبادی:
پــريــر قــبــلــه احـــرار زاولــســتــان(سیستان) بـــود
چنـانـکه کعـبه است امـروز اهـل ايمـان را
ناصرخسرو
ابتدا تعریف نصف النهار:
نِصفُالنّـَهار خطی است فرضی که از قطب شمال و جنوب میگذرد.
برای به دست آوردن طول جغرافیایی یک نقطه، از مدارهای نصفالنهار استفاده میکنیم.
نصف النهارها همگی برابر میباشند. و چون هیچ برتری نسبت به یکدیگر ندارند برای استفاده از آنها باید یکی را به عنوان نصفالنهار مبدأ برگزید و بقیه را بر مبنای آن نامگذاری کرد. در سال ۱۸۸۴ در یک توافق بینالمللی تصمیم گرفته شد که نصف النهاری که از گرینویچ میگذرد، نصفالنهار مبدأ (نصف النهار صفر) به شمار آید. و با انتخاب نصفالنهار مبدأ بقیهٔ نصف النهارها بر اساس محلشان نسبت به نصفالنهار مبدأ به نصفالنهار شرقی و غربی تقسیم شدند. حدود 5000 سال پیش ایرانیان باستان شهر نیمروز کنونی را که در سیستان و بلوچستان قرار دارد نصف النهار مبدا قرار دادند. وجه تسمیهٔ این شهر این است که نصف=نیم و النهار=روز و این شهر دقیقا وسط چین و اروپا است. البته ابوسهل بیژن بن رستم کوهی یا ابوسهوهی ریاضیدان و ستارهشناس سدهٔ دهم ایرانی و اهل مازندران کتابی درباره نواقص مسائل ارشمیدس نوشت و اقدام به محاسبه نصف النهار نمود.
سرزمین نیمروز (سیستان/ زَرَنگ/ زاولستان) با نجوم و بویژه با گاهشماری ایرانی پیوندی عمیق و دیرینه دارد. نامهای گوناگون این سرزمین از كاركردهای نجومی آن برخاسته است. نامواژه «زاول/ زابل» با رسیدن خورشید به سمتالرأس و اندازهگیری آن به عنوان مبدأ شبانروز در پیوند بوده و بعدها واژه «مِـزوَله» به معنای «شاخص خورشیدی» از همان ریشه برگرفته شده است. نامواژه «زرنگ» (در خط میخی هخامنشی «زَرَكَـه») ظاهراً با «درنگ» و «زمان» مرتبط است و از همه مهمتر نامواژه «نیمروز» از این باور و آگاهی كهن سرچشمه میگیرد كه خط «نیمروزان» یا نصفالنهار مبدأ از این ناحیه عبور میكند.
نمایی از آسمان آفتابی سیستان
در توضیح بیشتر این پدیده باید گفت كه مردمان باستان همواره برای اندازهگیریهای تقویمی و جغرافیایی، همانند امروزه به یك نصفالنهار مبدأ نیاز داشتهاند كه كه معمولاً آنرا با میانگاه جهان، یعنی میانه همه سرزمینهای مسكونی شناخته شده، تطبیق میدادهاند. این تطبیق گاهی با ناحیه «اوجین» در هند (پاكستان امروزی)، گاه با شهر بابل در میاندورود و گاهی، آنگونه كه استاد پرویز اذكایی نقل كرده است (مجله فرهنگ، پاییز 1367، ص 125) با نصفالنهاری كه از قلعه «استوناوند» در شمال گرمسار میگذشته، برابری میكرده است. نصفالنهار یادشده اخیر با طول جغرافیایی 5/52 درجه شرقی، همان است كه امروزه نیز مبدأ رسمی كشور شناخته میشود. (در تداول عموم، به اشتباه تصور بر این است كه نصفالنهار مبدأ از شهر تهران میگذرد.)
اما یكی از جالبترین و شگفتانگیزترین نقاطی كه مردمان باستان به عنوان میانگاه جهان، انتخاب كردهاند؛ سرزمین سیستان یا نیمروز بوده است. آگاهیهای علمی امروزی نیز به ما ثابت كرده است كه براستی نیمروز در میانگاه نیمكره شرقی واقع شده است و فاصله آن تا جزایر «كوریل» در اقیانوس آرام (آخرین ناحیه مسكونی شرقی) به اندازه 90 درجه و فاصله آن از غرب تا جزایر «آزور» در اقیانوس اطلس (آخرین ناحیه مسكونی غربی) نیز به اندازه 90 درجه است. به عبارت دیگر هنگامی كه خورشید در سیستان به میانگاه آسمان میرسد؛ در شرق جهان، خورشید در حال غروب و در غرب جهان در حال طلوع است. به دیگر سخن هنگامی كه سراسر جهان در روشنایی روز بسر میبرد؛ در سیستان هنگام ظهر یا «نیمروز» است. انتخاب این سرزمین به اندازهای بر بنیادهای دقیق علمی استوار بوده است كه براستی امروزه از شیوههای این اندازهگیری دقیق اطلاعی در دست نیست. ظاهراً به نظر میآید كه با توجه به گستردگی بسیار زیاد این ناحیه 180 درجهای، اندازهگیریها نه با شیوههای ژئودزی و زمینپیمایی، بلكه با محاسبات ناشناخته نجومی انجام میشده است.
.jpg)
انتخاب سیستان بعنوان میانگاه جهان، علاوه بر اینكه نشانه دستیابی به دانش لازم بوده است؛ نشاندهنده این واقعیت است كه ظاهراَ اندازهگیریهای جغرافیایی و تقویمی حتی در آن زمان نیز جنبه بینالمللی بخود گرفته بودهاند و لازم بوده است تا ناحیهای به عنوان مبدأ انتخاب شود تا مورد پذیرش مردمان دیگر كشورها قرار گیرد.
از واژه «نیمروز/ نیمروزان» بعدها عبارت عربی «نصفالنهار» ساخته شد كه عیناً ترجمان همان واژه است. اما در دو سده گذشته و بدنبال كمتوجهی ما به دانش و فرهنگ ملی، كاركرد سیستان به عنوان مبدأ منطقی نصفالنهار جهانی، تغییر یافته و این مبدأ یكبار به شهر پاریس و بار دیگر به گرینویچ انگلستان برده شد.

بزرگترین قلعه سیستان
منابع كهنی كه نیمروز را به عنوان میانگاه جهان یاد كردهاند، متعدد هستند كه در اینجا به دو نمونه آن اكتفا میشود. نخست كتاب «تاریخ سیستان» از سده پنجم هجری كه در آن آمده است: «اما حكمای عالم جهان را بخشش كردند بر برآمدن و فرو شدن خورشید به نیمروز. و حد آن چنان باشد كه از سوی مشرق، از آنجا كه خورشید به كوتاهترین روزی برآید و از سوی مغرب، از آنجا كه به بلندترین روزی فرو شود و این علم به حساب معلوم گردد.» (تاریخ سیستان، مؤلف ناشناخته، تصحیح جعفر مدرس صادقی، ص 10). منبع بعدی كه در واقع كهنترین مأخذ ثبت میانگاه جهان بشمار میآید عبارت است از «مهریشت اوستا» كه در آن چنین سروده شده است: «او كه دستان بسیار بلندش پیمانشكن را گرفتار میسازد، او را بر میافكند، اگر چه در خاور هندوستان باشد، اگر چه در باختر باشد، اگر چه در میانه این زمین، در ریزشگاه رود اَرَنگ باشد.» (اوستای كهن و فرضیاتی پیرامون نجومشناسی بخشهای كهن آن، ر. م. غیاثآبادی، ص 50) منظور از رود ارنگ، رود سیحون یا سیردریا است كه ریزشگاه یا مصب آن در دریای خوارزم (آرال) دقیقاً بر خط نیمروزان واقع شده است (حدود 61 درجه امروزی).
سرزمین نیمروز علاوه بر این ویژگی جالب دیگری هم دارد و آن وجود دریاچه هامون و كوه خواجه در میانه آن دریاچه است. این دریاچه و كوه سنگی و منفرد میانه آن، خود بمانند ماكتی از جهان به نظر میآمده است. همانگونه كه همه خشكیهای زمین در میانه دریای «محیط» واقع شدهاند؛ در میانه زمین نیز كوه خواجه در میانه دریاچه هامون جای گرفته است.
این كوه و دریاچه از دیرباز برای ایرانیان فرخنده و گرامی بوده است و در اوستا و بسیاری از آثار ایرانی با احترامی فراوان از آن یاد شده است و هنوز هم این احترام با آیینهای ویژهای كه توسط مردم محلی بر بالای كوه انجام میشود، ادامه دارد. وجود تعداد فراوانی اماكن مقدس و زیارتگاهها و نامهای ورجاوند، نشانه ادامه گرامیداشت این كوه است.
نگارنده بر این باور است كه در دوران باستان بناها و تقویمهای آفتابی متعددی بر بالای این كوه كه مبدأ تقویم و گاهشماری در حدود سه تا چهار هزار سال پیش بوده؛ ساخته شده بوده است. هر چند پژوهشهای نگارنده در اینباره تاكنون به پایان نرسیده؛ اما به برخی سازهها كه ظاهراً در پیوند با تقویم و تشخیص نقطه طلوع و غروب خورشید در ابتدای هر یك از فصلهای سال هستند، پی برده است.
در اینجا لازم میدانم از استاد ایرج افشار سیستانی و آقای وحید كیخامقدم معاون دانشگاه سیستان كه نگارنده را در پژوهشهای میدانی همراهی كردند، سپاسگزاری كنم.
در کتابهای جغرافيايی سدههای گذشته٬ سيستان٬ نيمروز هم خوانده شده است.گذاشتن اين نام بر اين بخش٬ بر پايهی روايتهای گوناگونی است که در زير خواهد آمد:
استاد پورداوود در کتاب هرمزدنامه در مقالهی چهارسو مینويسد: «از اينکه سيستان را نيز نيمروز خواندهاند٬ برای اين است که اين سرزمين در پايين جنوب خراسان افتاده است»(۴)
استاد پورداوود٬ در کتاب يشتها مینويسد: «وجه مناسبی که در معجمالبلدان در فرهنگهای فارسی بر اين نام(نيمروز) آوردهاند٬ پايهای ندارد. ناميده شدن سيستان به نيمروز از اين جهت است که اين سرزمين در جنوب خراسان که يکی از بزرگترين ايالتهای ايران بوده٬ واقع است.»(۵)
نگاهی به نقشهی جهان و موقعيت سيستان٬ گذاشتن واژهی نيمروز بر اين بخش کاملاً با دليل بهنظر می رسد٬ زيرا زرتشت برای ساختن زيج خود سيستان را برگزيد٬ زيرا دريافته بود که خط نيمروز از آنجا میگذرد و دنيای کهن را به دو نيم بخش می کند.
بهسخن ديگر چون آفتاب درست بهروی نيمروزی جای میگرفت که از سيستان میگذرد٬ از ژاپن در شرق تا جزيرههای خالدات در غرب همهجا هنوز آفتاب ديده میشود٬ با اين تفاوت که در شرق در حال غروب است و در غرب در حال طلوع است.
براين پايه بايد گفت که نيمروز اصطلاحی علمی است برای سيستان و به نصفالنهار آن مربوط میشود٬ که دانشمندان ايرانی اين بخش را پس از زرتشت٬ کشور نيمروز خواندهاند.(۶)
استاد محترم دکتر فريدون جنيدی دربارهی قرار گرفتن سيستان به معنی نيمروز در کتاب مهاجرت آرياييان خود میگويد:
سمت دیگر نیمروز است که جنوب باشد و چرا سیستان را بمعنی نیمروز گرفتیم :
یکی از افتخارات علمی نجومی آریاییان در آنزمان بوده است زیرا که نیمروز(سیستان) بروی نصف النهاری قرار گرفته است که جهان شناخته شدهی آنروز یعنی آسیا و اروپا و افریقا را تقریبا نصف میکند.
یعنی درست هنگامی که خورشید در نیمروز است که در تمام ممالک آسیایی روز است و همین نشان میدهد که علم جغرافی در آنزمان بدان حد رسیده بوده که سراسر دنیای مسکون را سنجیده باشد و مرکز آنرا در ایران برگزیده باشد.
بعدها از روی نام نیمروز واژه ی نصف النهار را ترجمه شد و در علم جغرافی مورد استفادهی جهانیان واقع گردید.
اما جهانیان اگر بخواهند که واقا مبدایی برای مدارات و نصف النهار خود در جهان داشته باشند همانا نیمروز سیستان و زرنج است نه گرینویچ انگلستان و نه پاریس اما متاسفانه زور بر علم و حقیقت میچربد.(۷)
منابع:
۴-پورداوود،ابراهيم.هرمزدنامه،ص ۳۹۵
۵-پورداود،ابراهيم.يشتها،جلد۲،ص ۲۹۳
۶-وامقي،دکتر ايرج.چهار جهت اصلی در ايران باستان،ماهنامهی چيستا،سال نخست،شمارهي۱،شهريور ۱۳۶۰،ص ۴۹ .
۷-زندگی و مهاجرت آريائيان بر پايهی گفتارهای ايراني. دکتر فريدون جنيدي.ص ۱۷۰ .
ویکی پدیا

وبلاگی که پیش روی شماست در رابطه با فرهنگ ناشناخته بخشی از ایران زمین است.امید است با همکاری شما این میراث فراموش شده را به همه مردم ایران و جهان بشناسانیم.