تاریخ شناسی و باستان شناسی سیستان (3)

تاريخ سيستان و جايگاه آن در تمدن و فرهنگ ايراني
 

نقش تاريخي و فرهنگي سيستان در جهان ايراني، نقشي بسيار قابل توجه و مطالعه است. سيستان در گذشته‌هاي دور مركز تلافي و محل باليدن فرهنگها و تمدنهاي بزرگ چندي بوده است.سيستان همواره سرزميني ايراني بوده كه فرهنگ ايراني به تمام معنا در آن جريان داشته است. فرهنگها و تمدنهاي بومي و محلي سيستان هيچ گاه منفك و مستقل و مجزا از پيكره ي اصلي فرهنگ ايراني ديگر بخش‌هاي ايراني نبوده است و چه بسا سيستان خود در تاريخ و فرهنگ ايران هر يك چندي پرچمدار و پيشتاز بوده است، چه پيش از اسلام كه بخش اساسي اساطير ايراني و حماسه ي ملي ايران پيوسته و وابسته به سرزمين سيستان بوده است و چه پس از اسلام كه فرهنگ غني ايران دوران اسلامي نخست در سيستان زير لواي قدرت صفاريان به يك نوع استقلال فرهنگي و سياسي از سلطه ي خلفاي بغداد دست يافت،‌نام سيستان همچنان پر آواز بوده است.
سيستان در تاريخ ايران نخست از آن نظر اهميت دارد كه مهد اساطير قومي و تاريخي ماست. رستم،‌ ابر پهلوان اساطير ايراني، آن نمونه ي انسان آرماني و كامل در حماسه ي ملي ايران، خود سيستاني است. بخش عمده ي شاهنامه ي فردوسي شرح مردانگيها، پهلوانيها و قهرمانيهاي تهمتن رستم زابلي است كه بر ضد نيروهاي اهريمني مبارزه مي‌كند و مبشر خدا پرستي،راستي و درستي است. زادگاه رستم، سيستان جايگاه و مكان يك رشته از اساسي‌ترين و حساس‌ترين رويدادهاي شاهنامه است.سيستان و يل آن در بخش عمده ي حيات فرهنگي و معنوي ايرانيان همواره حضور دائمي داشته و دارند.
فرهنگها و تمدنهاي كهن پيش از تاريخي سيستان نشان دهنده ي دست يابي ساكنان اين گوشه از فلات ايران در هزاران سال پيش به نوع متكاملي از زندگي شهر نشيني است،تا آنجايي كه كاوشهاي باستان شناسي تا كنون نشان داده است از سده هاي پاياني هزاره ي چهارم پيش از ميلاد شهرنشيني پيشرفته‌اي در نزديكي شهر زابل امروزي شكل گرفته است. اين پايگاه تمدني را اكنون با نام شهر سوخته مي‌شناسيم. كهن‌ترين لايه ي تمدن شهر سوخته يعني لايه 10 از دوره ي 4 مربوط به 3200 سال پيش از ميلاد مسيح است.
اكنون در پرتو يافته‌هاي باستان شناسي مي‌توانيم سابقه ي تاريخي و قدمت تمدني سيستان را تا هزاره ي چهارم پيش از ميلاد به عقب ببريم. سير تحول و تكامل فرهنگ و تمدن در سيستان را از آن زمان تا كنون مي‌توان دنبال كرد. تمدن شهر سوخته تا سده‌هاي پاياني هزاره ي سوم پيش از ميلاد پايدار بود گويا در حوالي سالهاي 2100 تا 2000 پيش از ميلاد اين تمدن از رونق مي افتد و شهر سوخته متروك مي گردد.
در ميانه ي هزاره ي دوم پيش ازميلاد و درحوالي سالهاي 1500 تا 1200 پيش ازميلاد بخشي از مهاجران آريايي ضمن عبور و گذر خود از آسياي ميانه به ايران و سرزمين هند در سيستان مسكن گزيدند.
در آغاز دوران تاريخي ايران يعني در ميانه ي هزاره ي يكم پيش از ميلاد، سيستان بخشي از قلمرو هخامنشي بود.از آن زمان سيستان به نام درتگيان(Darangiyana) خوانده مي‌شد و يكي از ايالت‌هاي دولت هخامنشي به شمار مي‌آمد، بعدها نام درنگيان تبديل به ذرنگ (Zarang) شد كه در آغاز دوران اسلامي زَرَنج يا زَرَنگ (Zaragj/Zarang) نام گرفت.
با زوال قدرت دولت هخامنشي، سيستان يك چند شاهد حضور اسكندر و سپاهيان يوناني و مقدوني اوست. بعدها يكي ازاعقاب اسكندر يعني سلوكوس يكم وارث بخشي از قلمرو او مي‌شود و دولت سلوكي را بنيان مي‌نهد. در اين زمان سيستان محل برخورد منافع دولت سلوكي با شاهزادگان هندي مي‌شود و در اينجا نبردهايي ميان سلوكيان و هنديان اتفاق مي‌افتد.
اندكي بعد پارتها درخراسان قد علم مي‌كنند و رفته رفته دست جانشينان سلوكوس را از ايران كوتاه مي‌سازند، دراين زمان سيستان نيز مانند بقيه ي قسمتهاي ايران تحت حكومت اشكانيان در مي‌آيد.
احتمالاً از همين زمانهاست كه براي نخستين بار اين خط به نام سيستان نامگذاري مي‌شود. درباره ي ريشه لغوي كلمه ي سيستان نوشته اند كه اين كلمه در قرون نخستين اسلامي «سجستان» (sajestan) تلفظ مي‌شده كه ريشه ي آن در پهلوي ساساني «سگستان» (Sagestan) بوده است و اين سَگِستان خود مشتق است از لفظ «سکستان»(Sakaestan)مرکب از دو واژه ي «سگ» (Saka) و «استان» (estana) به معني جايگاه و ماندگاه قوم سكا.
سكاهاي قومي از اقوام ايراني زبان آسياي ميانه بودند كه مقارن فروپاشي دولت هخامنشي از شمال خراسان بزرگ به مناطق جنوبي مهاجرت مي‌كنند و در سيستان مسكن مي‌گزينند و اين منطقه به همين مناسبت سكستان نام مي گيرد.
در تمامي طول مدت حكومت اشكانيان – يعني از حدود سال 247 پيش از ميلاد تا سال 226 ميلادي- آن چنانكه رسم كشوري داري آنان بوده است، سيستان يا سكستان يك پادشاهي خود مختار در درون مرزهاي دولت اشكاني بود و شاخه‌اي از قوم پارت در اينجا حكومت مي‌كردند.
با روي كار آمدن دولت پارسي ساسانيان حوالي سال 226 ميلادي و ايجاد مركزيت سياسي و نظامي به وسيله ايشان، سيستان نيز قسمتي از دولت مركزي شد، هر چند كه از نظر تقسيمات كشوري، واحدي مستقل به شمار مي‌رفت.
نقش تاريخي و فرهنگي سيستان در دوران تاريخي پيش از اسلام ايران مي‌تواند مورد بررسي و تدقيق واقع شود. در اين دوران سيستان، به دليل موقعيت جغرافيايي خود يعني قرار گرفتن درمرزهاي شرقي قلمرو فرهنگ ايراني مي‌توانسته محل تلاقي و برخورد فرهنگ ايراني با فرهنگهاي مجاور شرقي باشد.احتمالاً در طي اين دوران در سيستان ارتباط، امتزاج و اختلاطي ميان فرهنگ ايراني و فرهنگهاي چين، هند و شرق دور صورت مي‌گيرد.به نظر مي‌رسد كه سيستان در تمامي اين دوران نخستين محل تماس و تبادل فرهنگي ميان ايران و شرق دور بوده است،‌و فرهنگ ايراني در اين دوران نخستين آشنايي‌هاي تاريخي را با عناصر فرهنگي شرق دور تجربه مي‌كند. بعدها در عصر زرين فرهنگ ايراني و پس ازبه بارنشستن فرهنگ ايران در دوره ي اسلامي آثاراين تماس و تبادل فرهنگي واضح‌تر مي‌شود مي‌بينيم كه در ادبيات و هنر سنتي ايراني به چه وسعت چين، و هند و شرق دور منشأ الهام و مطمح نظر هستند.
با ظهور اسلام و پس از فتح ايران به دست مسلمانان، سيستان نيز مانند ديگر قسمت‌هاي فلات ايران دير يا زود دين اسلام را پذيرا شد. با ادامه ي فتوح و گسترش آن به سوي شرق و لشكركشيهاي مسلمانان به نواحي شمال غربي شبه قاره ي هند، سيستان نقش مهم و اساسي يافت و در واقع سيستان،‌جنوب خراسان يا قهستان و بلوچستان كنوني به عنوان مراكز استقرار سپاهيان مسلمانان براي دست‌يابي به شمال غربي شبه قاره ي هند مورد توجه قرار گرفتند.
گويا جمعي از تازه مسلمانان بومي سيستان نيز در لشكر اسلام وارد شده بودند و در ترويج و تبلغ اين آيين نو تلاش و كوشش بسيار مي‌كردند.در قرون نخستين اسلامي، سيستان- به مانند ولايت شمالي همجوار خود خراسان- نقش اساسي در تجديد حيات فرهنگي و معنوي ايرانيان داشته است. شايد به بركت دور افتادگي نسبي و بعد مسافت آن نسبت به مقر خلافت، شرق ايران اين فرصت را يافت تا مركز تجديد حيات فرهنگي ايران باشد. فرهنگ پر بار ايران دوره ي اسلامي كه امروز وارث آن هستيم ماحصل تلاشها و مجاهدت‌هايي است كه ايرانيان مسلمان را درادوار مختلف براي استمرار و پويايي ان جانفشانيها كردند.
سيستان در تمامي ادوار تاريخي دوره ي اسلامي ايران در ارتباط فرهنگي و تمدني تنگاتنگ با ديگر قسمت‌هاي فلات ايران بود و حركتهايي كه از آن نشأت مي‌گرفت در سرنوشت كل ايران و فرهنگ ايراني اثر گذار بود؛ تاريخ سيستان در اين دوره با تاريخ ايران گره خورد و همانا داستان برآمدن و بر افتادن سلسله‌هايي يكي پس از ديگري، از صفاريان تا صفويان است.
صفاريان به عنوان نخستين سلاله ي مستقل ايراني كه با تكيه بر فرهنگ اسلامي- ايراني عليه جور و ستم عمال خليفه قد بر افراشتند، خود سيستاني بودند و به راستي كه فرهنگ ايراني براثر نبوغ سياسي و فرهنگي آنان جاني تازه يافت. سيستان پس از صفاريان نيز همچنان مركز ثقل و محل بالندگي فرهنگ اصيل اسلامي ايران بود.مقارن زماني كه به اصطلاح دوره ي پارسي تاريخ پس از اسلام ايران پايان مي‌يابد و دوره ي سلطه ي اقوام مهاجر نو مسلمان ترك زبان آسياي مركزي در ايران آغاز مي‌گردد، سيستان زير لواي هسته ي سياسي و فرهنگي ملوك نيم روز- جانشينان صفاريان- به راه مستقل خويش ادامه مي‌دهد. هجوم و سرازير شدن پي در پي اقوام بيابانگرد غير ايراني آسياي مركزي به فلات ايران به ساختارهاي فرهنگي اقصي نقاط ايران لطماتي سخت وارد ساخت، ولي سيستان همانا به بركت دور افتادگي نسبي و پايمردي در حفظ و حراست از سنن ديرين، خود از اين جريان جدا و بركنار ماند و كمتر لطمه ي فرهنگي ديد. يورش مغول نيز به مانند تند بادي ازسرسيستان گذشت و كمترين تأثير فرهنگي باقي نگذاشت و تنها ساليان سال بعد بود كه امير تيمور گوركان سمرقندي يك چندي در اينجا كروفري كرد، ويرانيهايي به بار آورد ولي معنا كاري از پيش نبرد.
با روي كار آمدن صفويان، تشكيل دولت و وحدت ملي ايران تحت لواي اين سلسله، سيستان نيز قسمتي از حكومت سراسري ايران صفوي شد، در طول مدت حكومت صفويان، ‌سيستان زير فرمانروايي حاكمان محلي خود كه از اعقاب ملوك نيم‌روز محسوب مي‌شدند به نوعي همچنان استقلال و خود مختاري سياسي و فرهنگي خود را حفظ كرد. پس از فرو افتادن حكومت صفويان به دست افغانان و وقايع بعد از آن با ضعف دولت مركزي ايران سيستان يك چند استقلال يافت. با ظهورنادر مدتي دولت مركزي ايران اقتداري يافت ولي با كشته شدن او و فراهم آمدن مقدمات جدايي افغانستان از ايران، سيستان ميان دولتهاي ايران و افغانستان محمل نزاع و كشمكش شد. بعدها با استقلال كامل افغانستان سيستان بين دو واحد سياسي كنوني يعني ايران و افغانستان تقسيم شد، ولي فرهنگ اسلامي- ايراني همچنان در اين سرزمين به حيات خود ادامه داد و رسالت تاريخي خود را به صورت يك شبه جزيره ي فرهنگي محصور در ميان كشورهاي افغانستان و پاكستان به نحو احسن انجام داد و پرچم دار فرهنگ شيعي و ايراني در منطقه گرديد.

 

تاریخ شناسی و باستان شناسی سیستان (2)

زمينه‌ي جغرافيايي تاريخ
 

جغرافیای سیستان

سيستان بخشي از فلّات بزرگ ايران است كه در منتها اليه جنوب شرقي اين فلات واقع شده است؛ از لحاظ سياسي سيستان ميان افغانستان، پاكستان و ايران تقسيم شده است،‌بخش بزرگتر و پُر‌آب تر سيستان در خاک کشور افغانستان قرار دارد و بخش کوچکي از ان در خاك كشور پاكستان است، بخشي نيز در خاك كشور ايران كنوني واقع شده كه مساحتي برابر 36000 كيلومتر مربع دارد. دشت سيستان از نظر ويژگيهاي زمين شناسي مجموعه‌اي از دلتاهايي است كه طي هزاره‌ها از تغيير بستر و مسير رود هيرمند به وجود آمده و از دو قسمت عمده ي شمالي و جنوبي تشكيل شده است. سيستان از شرق و شمال شرقي به رشته‌كو‌هاي بابا و سليمان در افغانستان مركزي، از شمال به خراسان بزرگ، از جنوب به بلوچستان و كوه‌هاي ملك سياه و از غرب به كوير لوت،‌كرمان و قسمت‌هايي از خراسان محدود مي‌شود و در مجموع از نظرجغرافيايي و اقليمي با جنوب خراسان بسيار مشابه است.

جغرافیای سیستان


پديده‌هاي جغرافيايي و طبيعي سيستان عبارت است از :
1- دشت و كوير
2- آبرفت (دلتاها و تراسها)
3- رود و درياچه
4- پوشش گياهي اندك و نيزار.
مهمترين و پر آب ترين رود جنوب شرقي فلات ايران، به نام هيرمند، در سيستان جاري است كه طولش برابر 1200 كيلومتر است و از ارتفاعات افغانستان مركزي سرچشمه مي‌گيرد.از عوامل عمده ي زيست محيطي سيستان تغيير بستر و مسير هيرمند و تشكيل دلتاها در طول تاريخ اين منطقه است كه نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي در شكل‌گيري و ويژگيهاي تمدني و اقتصاد مبتني بر كشاورزي دشت سيستان داشته و دارد.
از ديگر رودهاي سيستان بايد به فراه‌رود، هاروت رود، سنارود،‌شلارود و رودبيابان اشاره كرد؛ اين سه رود آخري خود شاخه‌هايي از هيرمند هستند. رود هيرمند در بخش كوهك به سه شعبه ي اصلي تقسيم مي شود:
1.رود سيستان، 2.رود پريان،3.رود هيرمند.سه شعبه ي اصلي هيرمند هر كدام به درياچه‌هايي مي‌ريزند كه هامون نام دارد و زماني يك درياچه ي واحد و بزرگ را تشكيل مي‌داده و هم اينك به سه درياچه تقسيم شده است. درياچه‌هاي سه گانه ي هامون عبارت است از: 1- هامون هيرمند در ايران، 2- هامون پريان در افغانستان 3- هامون صابري (يا صابوري، سابوري يعني شاپوري) كه در مرز ميان ايران و افغانستان كنوني واقع شده است. رود هيرمند هنگام ورود به خاك ايران كنوني ناگهان با يك زاويه ي تند 90 درجه مسير خود را تغيير مي‌دهد و به سمت شمال حركت مي‌كند. اين پديده از خصايص مسير رودها در بستر دشت است و شايد مسطح بودن و خالي بودن دشت سيستان از پستي و بلنديهاي طبيعي و احتمالاً ديگر عوامل جوي و اقليمي اين چنين پديده‌اي را به وجود آورده باشد. از ديگر عوامل اقليمي سيستان بايد به بادهاي 120 روزه ي معروف اشاره كرد، كه از خرداد ماه تا مهر ماه با سرعتي معادل 90 كيلومتر در ساعت از شمال و شمال غرب به جنوب و جنوب شرق مي‌وزد. زمين‌هاي كشاورزي در سيستان بيشتر به زير كشت گندم و جو مي‌رود، در نقاطي نيز هندوانه و انگور به عمل مي‌آيد. در كنار فعاليت‌هاي كشاورزي، دامداري و حصير بافي هم رواج دارد و منبع درآمد اهالي اين خطه به حساب مي‌آيد.
تنها بلندي قابل توجه و عارضه ي طبيعي كوهستاني دشت سيستان،‌كوه معروف به كوه خواجه است كه به مانند جزيره‌اي در ميان هامون و به ارتفاع 609 متر از سطح دريا سربرافراشته است. كوه ذوزنقه‌اي شكل خواجه از دور به مانند ميزي سنگي به نظر مي‌رسد كه در ميان دشت نهاده شده باشد و زمينهاي مسطح و دشت هموار اطراف آن به اين كوه جلوه ي خاصي داده است. جنس بخش عمده و اصلي اين كوه از سنگ بازالت است كه احتمالاً منشاء آتشفشاني دارد، اما خود كوه يك كانون آتشفشاني به شمار نمي‌رود.

کوه خدا

کوه خواجه یا کوه خدا

رشته ارتفاعات ملك سياه كوه كه به مرز طبيعي ميان سيستان و بلوچستان است از معادن سنگ به شمار مي‌آيد كه در گذشته و حال نيز از آن استخراج مي‌شده است. درسيستان معادن و منابع سنگ چخماق، سنگ مرمر، سنگ شيشه، مس، سرب و گوگرد وجود دارد، كه پاره‌اي از آن‌ها حاوي ذخاير سرشاري هستند كه در گذشته هم استخراج مي‌شده است.
گفته مي شود كه اقليم و آب و هواي سيستان در روزگاران گذشته اين چنين سخت نبوده و محتملاً از حدود 6 سده ي پيش بدين سو آب و هوا تغيير كرده و به خشكي ميل نموده است.
از عوامل سازنده ي دشت سيستان بايد به آبرفتهاي معروف به تراس آن اشاره كرد.تراس در زمين شناسي عبارت است از بلندي حاصلخيزي كه از تغيير مسير و بستر رود به وجود مي‌آيد.سيستان داراي چهار تراس شناخته شده ي اصلي است كه حاصل رسوبات هيرمند است اين چهار تراس عبارتند از:چهار برجك، رم رود،‌نيم روز و جديد‌ترين آنها يعني تراس‌ زابل كه به ترتيب 520، 500، 490 و 480 متر ارتفاع دارند.
گفته‌اند كه رودخانه‌ها در دنياي باستان مهمترين عامل پيدايش و گسترش تمدنها بوده است، آن چنانكه هرود توس، مصر را هديه نيل خوانده است و همچنين ديگر تمدنهاي بزرگ مشرق زمين عمدتاً در كنار رودها پديد آمده‌اند. تمدنهاي كهن ميانرودان (بين النهرين) در فاصله ي ميان رودهاي دجله و فرات،‌ تمدن باستاني هند در كنار رودهاي سند و پنجاب، و بالاخره مراكز تمدني خراسان بزرگ و فرارودان (ماوراالنهر) در فاصله ي ميان رودهاي سيحون و جيحون شكل گرفته‌اند. بسياري از اين دست را مي‌توان به عنوان مثال نام برد. تمدن‌هاي كهن سيستان نيز زائيده‌ي هيرمند -اين شط بسيط پر بركت- بوده‌اند كه در كرانه‌هاي پر آب آن شكل گرفته و هر بار كه هيرمند از آن ها فاصله گرفت، براي هميشه افول كرده و پژمرده و منقرض شده‌اند.